| |
سحر آموختگان مردم دیده به هر سو نگرانند هنوز چشم در راه تو، صاحب نظرانند هنوز لالهها، شعله کش از سینه داغند به دشت در غمت، همدم آتش جگرانند هنوز از سراپرده غیبت خبری باز فرست که خبر یافتگان، بیخبرانند هنوز! آتشی را بزن آبی به رخ سوختگان که صدف سوز جهان، بد گهرانند هنوز پرده بردار! که بیگانه نبیند آن روی غافل از آینه، این بیبصرانند هنوز! رهروان در سفر بادیه، حیران تواند با تو آن عهد که بستند، بر آنند هنوز ذرّهها در طلب طلعت رویت، با مهر همچنان تاخته چون نو سفرانند هنوز سحر آموختگانند، که با رایت صبح مشعل افروز شب بیسحرانند هنوز طاقت از دست شد، ای مردمک دیده! دمی پرده بگشای! که مردم نگرانند هنوز مشفق کاشانی |
کلمات کلیدی: آل یاسین